مطالب اینترنتی



دانلود مقاله علمی پیرامون زله و آتشفشان(word) 13 صفحه کامل

عنوان مقاله : زله و آتشفشان

قالب بندی : word

شرح مختصر : اگر چه تصور می شود زمین یک سطح پیوسته دارد ولی این سطح درچندین  قسمت  شکسته شده شده که مانند  یک راه موئی قطعات  را به صورتی که با یکدیگر  متناسب  و فیکس باشند می برد. این قطعات  هرکدام  یک صفحه نامیده می شوند  و بطور مداوم  و بسیار آرام درکنار هم خلاف جهت یکدیگر  درحرکت  می باشند  یک صحفه  می تواند از لیتوسفر  اقیانوسی  یا قاره ای  یا هردونوع تشکیل شده باشد. لبه های صفحه  ها مرزهای  صحفه ای یا حاشیه های صفحه ای  نامیده می شوند و در همین  نواحی است که هه زله ها رخ می دهد و بیشتر  آتشفشانها یافت می شوند.  زله زمانی اتفاق می افتد که سنگهای  ناحیه ای  از پوسته  جامد زمین مقاومت  خود را در مقابل  خود را در مقابل نیروهائی  که از داخل زمین به آنها وارد می شود از دست داده و بطور ناگهانی شکسته  شوند وشکستگی توام با جابجائی  سنگها  را گسل نامیده  وتکانهای ناشی از آنرا زمین لرزه می گویند  . بنابراین امروزه  مهمترین  علت زله  را نیروهائی می دانند  که از درون زمین منشا گرفته  و پس از تجمع  باعث شکسته شدن ناگهانی  لایه های سنگی  می شوند و در نتیجه حرکت لایه ها در محل گسل باعث  ره می شود.   البته علل دیگری در بروز این حادثه  وجوددارند  از قبیل  لغزش  لایه های  زمین ، ریزش  غارها ،ریزش بهمن  انفجار  گلوهای  توپ ،انفجار مین که می توانند در ابعاد  محدودی  ایجاد  زمین  لرزه  نمایند.

13 صفحه


دریافت فایل

کلمات کلیدی : آتشفشان, آیا خطر زله تهران را تهدید می کند, امواج ارتعاشی زمین, پیشبینی زله ,جغرافیایی زله و آتشفشان, خسارات زله, ریشتر زله, زله ش
در این سایت هیچ فایلی برای فروش قرار نمی گیرد. برای پشتیبانی و خرید فایل به سایت اصلی فروشنده مراجعه بفرمائید:

لینک دریافت فایل از سایت اصلی




[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]


لینک منبع و پست :لینک فایل دانلود مقاله علمی پیرامون زله و آتشفشان(word) 13 صفحه کامل
http://dl8.blogsky.com/1398/04/19/post-15890/

داستان کوتاه اشک پدر

داستان کوتاه اشک پدر

هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که وقتی بچه بودی، عادت داشتی روی دوشم بنشینی، پدر نردبان بچه هایش است…» دلم می گرفت و برای پدرم غصه می خوردم.

پدر به چشم پسرش، بزرگ ترین و قوی ترین مرد دنیا است. پدر من یک سرباز بود. او در زندگی اش هم مثل یک سرباز قوی و با اراده بود. او شخصیتی نیرومند داشت و سختی های روزگار موهایش را سفید کرده بود. از نوجوانی برای تامین زندگی خانواده اش دوندگی و کار و کسب درآمد را شروع کرد. همیشه تا دیر وقت کار می کرد، اما هرگز گله نمی کرد. علی رغم سختی هایی که در بیرون تحمل می کرد، در خانه همیشه چهره ای خندان داشت.

با وجود آن که پدرم هر روز از صبح زود تا دیر وقت شب دوندگی می کرد، اما تحصیل من و برادرم در مدرسه، فشار مالی خانواده را سنگین کرده بود و خانواده ام زندگی را به سختی می گذراند.

پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچۀ پرورش ماهی کرایه کرد. پولش را قرض گرفت؛ بچه ماهی خرید و هر روز به تغذیۀ آنها مشغول شد. چشم گذاشته بود که بچه ماهی ها زود رشد کنند. چادری کنار حوضچه زد و هر روز از صبح تا شب به آن، که امید خانواده شده بود، رسیدگی کرد. مادر مترصد بود که بعد از فروختن محصول، چند اسباب جدید به خانه اضافه کند. من و برادرم هم امیدوار بودیم کتاب های جدیدی بخریم.

اما یک روز با خبر غیرمنتظره ای که پدر به ما داد، همۀ رؤیاهایمان رنگ باخت. همۀ ماهی ها مرده بودند. سکوت مرگباری خانه را فراگرفت. صدای گریۀ مادرم را از اتاق می شنیدم که با خودش نجوا می کرد: همه چیز تمام شد! این همه پول از دیگران قرض گرفته بودیم.» در این هنگام پدرم لبخندی به مادرم زد و گفت: عیبی ندارد! موفقیت که قرار نیست به آسانی به دست بیاید! این شکست برای ما درس می شود.»

بعداً از پدرم پرسیدم: وقتی ماهی ها مردند، همۀ ما گریه می کردیم. چرا شما گریه نکردید؟

پدرم جواب داد: مردها نباید گریه کنند، فوق فوقش باید از اول شروع کنند.»

پدرم برای جبران زیان مالی که بر خانواده وارد شده بود، خود را روزانه بیست و چهار ساعت وقف کار در کنار حوضچه کرد. دیگر کم پیش می آمد که او را ببینیم. چین های روی صورتش عمیق تر شد، موهایش سفیدتر شد و خیلی پیرتر از سنش به نظر می رسید. طوری که گاه از خودم می پرسیدم آی این مرد که می بینم، پدر من است؟ آیا او واقعاً کمتر از 50 سال دارد؟

کم کم که بزرگ می شدم، عزمم را جزم کردم که برای بهتر و آسان تر شدن زندگی برای پدرم تلاش بیشتری بکنم و در زندگی موفق باشم.

در پایان سال 1998خدمت سربازی را تمام کردم و وارد دانشگاه ارتش شدم. حوضچۀ پرورش ماهی پدرم هم چند سال متوالی محصول خوبی داد. در تعطیلات زمستانی بعد از نیم سال اول تحصیلم در دانشگاه، با حقوقی که گرفته بودم، یک ریش تراش برقی برای پدرم هدیه خریدم. وقتی آن را به او دادم، پدرم ریش تراش را در دو دستش گرفت و مدتی طولانی به آن خیره شد. متوجه شدم که چشم هایش پر از اشک شد.

پدرم که مردی دارای شخصیت محکم و قوی، با هدیۀ کم ارزشی که از پسرش گرفته بود، متأثر شد و اولین بار گریه کرد. عشق پدر به فرزندان، عشقی عمیق و بزرگ است. من هرگز اشک پدرم را فراموش نخواهم کرد.

 

منبع:bartarinha.ir

 

The post داستان کوتاه اشک پدر appeared first on جذاب.


لینک منبع و پست :داستان کوتاه اشک پدر
http://www.jazzaab.net/short-story-tears-father.html

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نگاهی به اموزش و پرورش منطقه جناح کودک من دانلود کتاب هزار طلسم pdf مجموعه ازهزاران طلسم ودعا enekasenoore رايحه خوش زندگي کتابخانه سیدالشهدا ** دستپخت ویژه ایرانی نکات لازم برای دوران بارداری خرید کتب های علمی